در انعکاس نگاه تو...

 

دَر اِنعِکاسِ نِگاهِ تو مَن نِمایانَم

وَ بی تو خَسته تَرینی رو به پایانَم

هَمیشه بُغضِ عَجیبی اَست دَر گَلویِ دِلم

کِه رازِ غُربَتِ آن بُغض را نِمیدانَم

چِقدر چِشمِ تو سَبز اَست ، چِشمِ مَن اَبری !

وَ مَن زِ بارشِ چِشمانِ خود هَراسانَم

وَ باز تَرسِ مَن این اَست، اَبرِ دیده یِ مَن

بِگریَد و بِشَوَد فاش راز پِنهانَم

هِزار بار نِگاهِ تو را مَحَک زَده ام

وَ رَمزِ آتَشِ چِشمِ تو را نِمی خوانَم

دِلَم به خَلوَتِ با تو هَمیشه مُحتاج اَست

دَر انعکاسِ نِگاه تو مَن نِمایانَم

شعر از عرفان تَنهاتَرین بی کــَس

❤❤❤من و تنهایی...❤❤❤

هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان..!

"خــُسـرو" و "شیـــرین" ..."لیـلی" و "مـَجنــون" ..

"رامیـن" و "ویـس" .... "پیــرمــَرد" و "پیرزَن" ..

"تــو" و "اون" ...

"مــَن" و "تــَنهـآیی" !!

 

شکستــــــــــــــــــــــــــــــی

قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی!

چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود...

چه بی ریا گذشت لحظه هایی که به عشق تو بود....

قلب شکسته ای که زیر پاهایت بود را ندیدی ، صدای شکستن قلبم چه بی صدا بود!

صدای ناله دلم چه بی نوا بود ، درد دلهای ناگفته در دلم چه بی زبان بود...

قلبم را به بازی گرفتی اما نمیدانستی که بازی سرشکستن دارد !

چه با هیاهو به قلبم آمدی و ...

هنگام آمدنت عاشقانه با من درد دل میکردی و

هنگام رفتنت تنها با یک سکوت به صدای گریه هایم گوش میکردی!

تصویر رفتنت بر روی قلب شکسته ام نقش بسته ،

و آواز رفتنت در فضای غمگین صحنه عشق پیچیده ...

آنگاه که صحنه عشق خالی از تصویر تو است ، دل من نیز در پی فرار از دام تنهایی است!

چه قصه تلخی بود ، قبلا آن را خوانده بودم اما باور نکرده بودم ،

نمیدانستم سرنوشت من نیز مانند یک قصه تلخ است ....

عرفانِ تَنهایِ تَنهایِ تَنها...

به نام آنکه عشق را بنا کرد  ،  منو از تو ، تو را از من جدا کرد

از روزی که تونستم اطرافمو خوب نگا کنم و آدما رو بشناسم فهمیدم تَنها تَرین بی کَس منم

از اون روزی که فهمیدم تنهاترین تنها منم ،همش سر خدا غر زدم،ولی فهمیدم که خدا خودش تنها تره

از اون روزی که فهمیدم خدا تنهاست، با خودم گفتم پس اگه اینطوره خدا آدمای تنها رو دوست داره!

خدا رو دوست دارم چون اونم مثه من تنهاست....

همه برا خودشون توی آسمون زندگیشون یه تک ستاره ای دارند...

ولی من هرچی به آسمون نگا کردم ستاره ای پیدا نکردم ...آسمونِ من همش پر از اَبر سیاه و بارونی بود

دیگه هیچ گِله ای از هیچ کس ندارم

بلاخره یا من تنهاییمو شکست میدم یا تنهایی منو شکست میده....

خسته ام از گریه های بی وقت و ساعت...و از دروغ هایی که باید برا دلیل گریه ها بگم...

خُـــــــدایا من تـــو رو دارمــو بـــس...

کــُـــمـــکَــــــم کُــــــن...

این پست رو با شعر خودم تمومش میکنم:

...

عرفانِ تنهایِ تنهایِ تنها ، چقدر تنهایی

چقدر دَر قَفس شیشه ای ، شَکیبایی !

چقدر عَقربه ها با تو بی وَفا هستند

چقدر خَسته ی تکرار ثانیه هایی

شَبانه های دِلَت را کَسی نمی گِریَد

تویی و خَنده تَلخ و امید فَردایی

کَسی بَرای تو اینجا غَزل نِمی خوانَد

چقدر فاصله افتاده دَر هَم آوایی

شَبی که هِق هِق گِریه دِل تو را بارید

شَبی به وُسعَت مَهتاب های شِیدایی

بُلور اَشک تو را دَستِ آب پِنهان کَرد

کَسی نَدید تو را دَر حِصار یَلدایی

تو موج آینه ای ، مَن دَر اُوج خودخواهی

تو را بَرای خودم کَرده ام تَماشایی

و خواب هَر شَب تو امتداد دَریاهاست

بَر اوج موج غَزل های سَبز لآلآیی

دوباره یک شَب دیگَر زِ راه می آیَد

دوباره خَلوتِ تَلخِ تَنهایی

...

 

سهم من از زندگی تنهایی ...

 

*** سَهمِ من است ناله سرودن برایتان ***

*** ناقابل است , فَرشِ دلم زیرِ پایتان ***

*** ای دوستان خوب! کَمی باورَم کُنید ***

*** من عـــاشقـــم , غَریبه تَرینِ آشنایتان ***

*** با مَردمان شَهر غَزل کوچ می کُنم ***

*** خالی است بینِ این همه آواره جایتان ***

*** بَر مَن به جُرم بی کسی ام طَعنه میزَنید ***

*** بَس نیست با مَن این همه جور و جَفایتان ***

*** امشَب به کُنج بی کسی ام می رَوم , ولی ***

*** سَر میزنم دوباره به پَس کوچه هایتان ***

 

دد